سرگرمی و تفریح

جملات فلسفی و تامل برانگیز لودویگ ویتگنشتاین

خرید فالوور از سایت اینبو

لودویگ ویتگنشتاین یکی از بزرگترین فیلسوفان تحلیلی است که در زمینه زبان و ارتباطات انقلاب عظیمی را برپا کرد. ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه قصد داریم تا متن‌های عمیق و فلسفی از این فیلسوف قرار دهیم در ادامه متن همراه ورزانه باشید.

لودویگ ویتگنشتاین که بود؟

لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین فیلسوف نامدار اتریشی قرن بیستم بود که باب‌های زیادی را در فلسفه ریاضی، فلسفه زبان، و فلسفه ذهن گشود. از سال 1929 تا 1947، ویتگنشتاین در دانشگاه کمبریج تدریس کرد.

ویتگنشتاین برجسته‌ترین دانشجوی برتراند راسل است و راسل او را جانشین خود می‌دانست و از او به همراه راسل و گوتلوب فرگه و جرج ادوارد مور به عنوان پایه‌گذاران فلسفه تحلیلی یاد می‌شود.

فلسفه ویتگنشتاین، پژواکی از تحولات زبانی است که از اواخر سده نوزدهم، پدیدار گشت. زبان در این دوره، نخست، تبدیل به موضوعی فلسفی شد و سپس با رویکرد تألیفی، ظهور کرد که امروزه از آن، به فلسفه زبان، تعبیر می‌کنیم. در فلسفه ویتگنشتاین هر دو کارکرد زبان شکل می‌گیرد. او در رساله منطقی- فلسفی که به سال 1921 انتشار داد، از «نظریه تصویری زبان» سخن می‌گوید اما در دوره فترت که فلسفه را رها کرد، به نظریه دوم می‌اندیشید و با بازگشت به فلسفه، پژوهش‌های فلسفی را تدوین کرد که دو سال پس از درگذشت وی به سال 1953 منتشر شد.

جملات عمیق و فلسفی از این فیلسوف بزرگ تحلیلی

«زبان برای ما به‌عنوان نوعی تمهید که مقصودی معین را تحقق می‌بخشد، تعریف نمی‌شود» (PG: ۱۹۰). در گرامر فلسفی او میان قواعد گرامر و قواعد آشپزی تمایز می‌گذارد. دومینِ این‌ها پذیرای توجیهی عملی است، زیرا می‌توان هر قاعده‌ی آشپزی را آزمود و دید که آیا از آن غذایی خوشمزه حاصل می‌شود یا نه: واقعیتی مستقل از طرز تهیه. اگر شما از این قواعد پیروی نکنید، احتمالاً بد آشپزی می‌کنید، اما با این همه همچنان دارید آشپزی می‌کنید. اما اگر از قواعد یک بازی (مثل شطرنج) پیروی نکنید، آن بازی را بد انجام نمی‌دهید: شما اصلاً آن بازی را انجام نمی‌دهید.

دشوار است این که چیزی را بدانی و طوری عمل کنی که انگار نمی دانی اش.

ترس از مرگ، بهترین نشانه برای وجود یک اشتباه است، یعنی یک زندگی  نامرغوب.

مهم ترین جنبه های چیزها برای ما را سادگی و عادی بودنشان پنهان می کند.(متوجهشان نمی شویم،– چون همیشه آنها را مقابل چشمانمان داریم.)

اخلاق، با مجازات و پاداش در معنای متعارف  کلمه، نسبتی ندارد.

چگونه، اصولاً انسان می تواند خوشبخت باشد، از آنجا که نمی توان در برابر  رنج این عالم از خود دفاع کرد؟

همواره از طریق  زندگی در شناخت.

زندگی  در شناخت، آن زندگی  خوشبختی است که به زندگی در رنج، جرأت می بخشد.

خودت از عهدهٔ خودت بر بیا و به خودت اکتفا کن. چون دیگران از تو حمایت نخواهند کرد یا فقط برای زمان کوتاهی حمایت خواهند کرد. (بعد برایشان باری خواهی بود.)

در تمام پرسش های جدی  فلسفی، تردید تا بیخ و بُن ادامه دارد. همیشه باید آماده باشیم که چیزی “کاملا” جدید فرا گیریم.

فقط در جریان افکار و زندگی است که واژه ها معنا دارند.

وقتی بازیهای زبانی تغییر می کند، مفاهیم تغییر می کنند، و با مفاهیم، معانی  واژه ها.

کارتان به هر جا می خواهد بینجامد، [اما] فکر کردن را کنار نگذارید.

از آن رو تنفر میان  انسانها به وجود می آید که ما خود را از هم مجزا می کنیم؛ چون نمی خواهیم که دیگری درون ما را بنگرد، زیرا چیز  زیبایی نمی بیند.

وقتی تحمل زندگی، دشوار می شود، به تغییر  موقعیت می اندیشیم. ولی مهم ترین و مؤثرترین تغییر، یعنی تغییر خودمان، کمتر به ذهنمان می آید، و به دشواری می توانیم تصمیم به چنین تغییری بگیریم.

خوب تا کردن با آن کسی که از تو خوشش نمی آید، نه تنها نیازمند خوش خلقی بسیار، بلکه نیازمند جوانمردی است.

چه ثمر[ و یا چه فایده] از مطالعه ی فلسفه اگر تمام کاربردش برای تو آن باشد که تو را قادر سازد به گونه ای موجه درباره ی مسائل پیچیده ی منطق و غیره صحبت کنی اما مطالعه ی آن در طرز فکرت درباره ی مسائل مهم زندگی  روزمره، بهبودی حاصل نیاورد.

به خود غره شدن همان قدر خطرناک است که استراحت در برف پیمایی، چرتت می بَرَد، و در خواب می میری.

قصد ما تنها این است که تو را درست روی مسیر قرار دهیم وقتی که واگن ات کج روی ریل قرار گرفته. حرکت کردن به تنهایی را می گذاریم بر عهد ی خودت.

از آن رو تنفر میان  انسانها به وجود می آید که ما خود را از هم مجزا می کنیم؛ چون نمی خواهیم که دیگری درون ما را بنگرد، زیرا چیز  زیبایی نمی بیند.

آدم در اتاقی که درش قفل است و به درون باز می شود، زندانی خواهدماند؛ تا وقتی که به فکرش نرسد که در را به جای آن که فشارش دهد، بکشد.

کل مفهوم مدرن جهان مبتنی بر این توهم است که آنچه قوانین طبیعت نامیده می شود، تبیین پدیده های طبیعی ست.

معنی هر واژه عبارت است از جایگاهش در دستگاه نمادی. این جایگاه را چند و چون کاربرد آن در نمادپردازی نشان خواهد داد.

کافی ست به جهان بیرون وابسته نباشی ، آن وقت لازم نیست که از آنچه در آن روی می دهد، بترسی.

اگر سنگ فعلاً خیال ندارد تکان بخورد، اگر گیر کرده است، خُب اول سنگ های دور و برش را جابجا کن.

خوب تا کردن با آن کسی که از تو خوشش نمی آید، نه تنها نیازمند  خوش خلقی  بسیار، بلکه نیازمند  جوانمردی ست.

هیچ چیز برای حافظه ی انسان زیان بارتر از غرور به نظرم نمی رسد. حتی وقتی در جامه ی تواضع ظاهر شود.

وقتی تاب آوردن  زندگی دشوار می شود، آدم به دگرگونی  وضع می اندیشد. ولی مهم ترین و موثرترین دگرگونی،[یعنی] دگرگونی در دیدگاه  خودمان، بندرت به فکرمان می رسد وبه سختی می توانیم تصمیم به این کار بگیریم.

لودویگ ویتگنشتاین: فیلسوفان خیلی اوقات از تحقیق و تحلیل معنای واژه‌ها سخن می‌گویند. ولی فراموش نکنیم که واژه معنایی را ندارد که گویی قدرتی مستقل از ما به آن داده است، به نحوی که بتوان نوعی تحقیق علمی ترتیب داد و دریافت که واژه به چه معنایی است. واژه معنایی را دارد که کسی به آن داده است.

چنین نیست که انسان در جاهایی حقیقت را با اطمینانِ کامل بداند. بلکه اطمینان کامل فقط به نگرش او بر می‌گردد.

فهمِ من فقط کوری نسبت به نافهمیِ خود من است.

-لودویگ ویتگنشتاین

خودت را بهتر کن،

    این تمام کاری است که می‌توانی برای بهتر

   کردن جهان انجام دهی .

لودویگ ویتگنشتاین

پس با مرگ هم انسان تغییر نمی کند بلکه خاتمه می یابد .

6/431

مرگ رویدادی در زندگی نیست . ما زندگی نمی کنیم تا مرگ را تجربه کنیم .

اگر ابدیت را بی زمانی معنا کنیم ، نه مدت زمانی نا محدود ، آن گاه زندگی متعلق به کسانی است که در حال زندگی می کنند ، زندگی ما پایانی ندارد ، همان طور که میدان دید ما مرزی ندارد .

6/4311

 نه تنها تضمینی برای فنا ناپذیری زمانی روح انسان ، یعنی زندگی ابدی او پس از مرگ وجود ندارد ، بلکه پیش از هر چیز فرض انجام دادن هدفی که همیشه برای آن به کار رفته است  کاملا ناتوان است ، مگر با بقای ابدی من معمایی حل خواهد شد ؟ آیا این زندگی ابدی خودش همان قدر معما گونه نیست که زندگی کنونی ؟ راه حل معمای زندگی در مکان و زمانی بیرون از مکان و زمان واقع شده است .

6/4312

انسان سعادتمند نباید بترسد . حتی اگر در مواجهه با مرگ قرار گیرد … ترس از مواجهه ی با مرگ بهترین نشانه ی زندگی نادرست ، یعنی زندگی بد است .

رساله ی منطقی فلسفی ویتگنشتاین (تراکتاتوس)

نویسنده: لودویگ ویتگنشتاین

زندگیمان به رویا می مانَد. فقط در لحظات  خوش  زندگیمان به اندازه ای از رویا بیدار می شویم که بفهمیم داریم  رویا می بینیم. گرچه اکثراً خواب  خوابیم…

«لودویگ ویتگنشتاین»

”وقتی تاب آوردن زندگی دشوار می‌شود، آدم به دگرگونی وضع می‌اندیشد.

ولی مهم‌ترین و دشوارترین دگرگونی، (یعنی) دگرگونی در دیدگاه خودمان، بندرت به فکرمان می‌رسد و به‌سختی می‌توانیم تصمیم به این کار بگیریم!“

~ از کتاب فرهنگ و ارزش

نوشتهٔ لودویگ ویتگنشتاین

اگر ابدیت را

بی‌زمانی معنا کنیم نه مدت زمانی نامحدود،

آن‌گاه زندگی ابدی متعلق به کسانی است

که در حال زندگی می‌کنند.

رساله_تراکتاتوس

لودویگ_ویتگنشتاین

برای اصیل بودن کافی است که دروغ نگویی ،

آغاز اصالت خوب همین است که نخواهی چیزی باشی که نیستی

لودویگ ویتگنشتاین

مردم، احمق نیستند، ولی کوته نظرند. آنها در

حلقه ی خودشان به حد کافی باهوش هستند.

ولی شخصیت  قوی ندارند و لذا وسعت  نظر

هم ندارند.

لودویگ ویتگنشتاین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا