پیام های غمگین پروفایل و کپشن با عکس نوشته های احساسی ناراحتی در سال ۱۴۰۳
در این مطلب از سایت سرگرمی روز
پیام های غمگین پروفایل و کپشن با عکس نوشته های احساسی ناراحتی برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم لذت ببرید. در ادامه همراه ما باشید.
پیام های و عکس نوشته غمگین پروفایل
چـــایــت را بــــنوش ..
نگــــرانِ فـــــردا نــــــباش !
از گنــــدمـــزارِ مـن و تــــو ..
کـــاهــی مــی مــانـــد !
بـــــــرایِ بـــــادهــــا !
ببخش خودت را برايِ تمامِ راه هاي نرفته برايِ تمامِ بي راه هاي رفته ببخش ،بگذار احساست قدري هوايي بخورد … گاهي بدترين اتفاق ها هديه ي زمانه و روزگارند تنها کافيست خودمان باشيم ! که خود را براي تمامي ِ اين بي راه ِ رفتنمان ببخشيم و به خودمان بيائيم
سیه پوشم چو شب
من از غم عشق …
فقط باش…
همین که هستی کافیست…!
دور از من…..!
بدون من….!
چه فرقی میکند؟؟؟
گل میخری!! خوب است!!
برای من نیست؟!
نباشد!!!
همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست…..
دلخوشم به این حماقت شیرین…
فصل ها پشت سر هم می آیند ، می روند
و تمام می شوند اما تمام شدنی نیست
فصل رفتن تو و تنهایی من …
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست قشنگیی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است
پیام کپشن احساسی غمگین
تو دور می شوی و من در همین دور می مانم …
پشیمان که شدی برنگرد ، لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !
دل شکسته هایم را زیر دوش حمام میبرم…
بغض هایم را زیر “شر شر”آب داغ می ترکانم..
تا همه فکر کنند…
قرمزی چشمهایم از دم کردن حمام است…!!
تولدم را با یک کیک تنهایی، چند شمع اشک و یک کادوی پیچیده به اندوه جشن میگیرم…
چه روز غمگینی است روزی که انسان به این دنیای خاکی پا میگذارد
روزی که زندانی این دنیای زشت و پر از کینه میشود…
چه رسم بیهودهای است تبریک گفتن تولد در این روز!
روز غصههام مبارک
انتظار
قشنگترین نقاشی دنیاست
وقتی حاصل تصویرش
تو باشی …
بــه ایــن فـکــر مـیـکـنم
لالایـــی هــای ِ مـــادرم
زیــر ِ کــدام بـالشتکــ ِ کـودکــی هــایـم جــا مانــده؟
شـایـد هــنـوز بـشـود آســوده خــوابـیـد…
قلبم را چون سکه ای
بارها برایت بالا انداختم
اما هر سویش
درآمده
من خودم را به تو باختم!
« نریمان ربیعی »
دریغ که میکنند،
شک شروع میشود.
« پونه مقیمی »
امروز در جوان ترین سنی هستی که از اینجا به بعد خواهی بود،
ازش لذت ببر.
زندگی
هر آنچه را که میخواستم به من داد
و بعد به من فهماند که :
” آن چیز اهمیتی نداشته است. “
تو یادت نیست …
ولی من خوب به یاد دارم
برای داشتن ات
دلی را به دریا زدم
که از آب میترسید.
پیام های ناراحت کننده احساسی
دفتر عمر مرا
با وجود تو شگوهی دگر است.
میتوانی تو به من
زندگانی بخشی،
یا بگیری از من
آنچه را میبخشی…
کودکانه…
دوستم بدار
مثلا وقتی
مادرت گفت:”این نه”
همان جا…
بنشین
و برایم گریه کن…!
باران بهانه بود
تا تو زیر چتر من
تا انتهای کوچه بیایی و
دوستی مثل گلی شکوفه کند
آنچه که گفتم نپذیرفت ، رفت
خاطره هایم همگی رُفت ، رفت
گفت : “ندارم به تو حسی ، برو
گفت : برو !
……….گفت : برو !
…………….گفت ! …..رفت !
کاش آدم ها می دانستند که در هر دیدار
یک تکه از یکدیگر را با خود می برند…
عده ای فقط غم هایشان را به ما می دهند!
و چقدر اندک هستند
آدم های سخاوتمندی که وقتی به خانه بر می گردی،
می بینی تکه های شادی هایشان را
در مشت های تو جا گذاشته اند
من دیوانه نیستم
من فقط یک جور خاص
که دیگران نمیتوانند
تو را دوست دارم
آنسوتر از تمامی قـول و قرار ها
پاییـز را قدم زده ام بـی تو بارها
«محمدحسین بهرامیان»
تاریــک بــاد !
خـانه ی مـردی که نــجنـگـــــد
بـرای زنـــی که دوستـش دارد