پیام در مورد شب بیداری و عکس نوشته در مورد شب و تنهایی عاشقانه در سال ۱۴۰۳
در این مطلب از سایت سرگرمی روز
پیام در مورد شب بیداری و عکس نوشته در مورد شب و تنهایی عاشقانه برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم لذت ببرید. در ادامه همراه ما باشید.
پیام و عکس نوشته شب بیداری عاشقانه
در تنهاترین شبهای من صدای توست. تنها تو هستی که صورتم را در تنهایی شب نوازش می کنی و تنها دلیل بیدار بودنم تو هستی
ای پشه
عجب از چشم تو دارم
که شبانش تا روز
خواب میگیرد و شهری
ز غمت بیدارند
هرچند نمیدانم..
خواب هایت را با که شریک میشوی..
اما هنــــــــوز
شـریک تمام بیخوابی های من تـویی…
روی دست
شب مانده ام!
دیگر حتی… خواب
هم مرا نمی برد!
هیچ انسانی
بدون شب بخیر
تا صبح بیدار نمانده
اما گاهی انسانها
بـه یاد یک شب بخیر
سالها بیداری می کشند
نرگس حریری
پیام های شب زنده داری عاشقانه
به شوق آمدن صبح
شب را بیدار ماندم،
تا زودتر از آفتاب
به چشم های تُ وارد شوم.
و بی تابانه بگویم؛
امروز بیشتر از دیروز
دوستت دارم
گله ای نیست به تنهایی خود دل بستم
به غزل گریه ی هر روز به شب بیداری
وقتی چشمانم را
روی هم میگذارم ،
خواب مرا نمیبرد ، تو را می آورد ،
از میان فرسنگها فاصله . . .
چطور دستت را گرفته ام
ببین چگونه با تو به دنیا فخر می فروشم!
بیدارم نکن
بگذار زندگی کنم با تو!
هرچند نمیدانم..
خواب هایت را با که شریک میشوی..
اما هنــــــوز
شــریک تمام بیخوابی های من تــویی…
پیام قشنگی شب و تنهایی
روز مثل همیشه
در پنجره به تاریکی گرایید
و شب شد
به نور چراغ
در شیشه خیره شدم
و در اعماق
تنهایی را دیدم
بی خوابی من درد بزرگیست و لیکن
ترسم که بخوابم و تو در خواب نیایی
صوفی ار باده بـه اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه اینکار فراموشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
بـه غلامی تو معروف جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
بخیر که هیچ
بـه صبح برسد
شبهایم
کافیست
ساناز یوسفی
شب در سکوتِ آینه آشوب می کنی
حالم بد است، حالِ مرا خوب می کنی
یک نفر در همین نزدیکی ها ،
چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گداشته است…
خیالت راحت باشد؛ آرام چشم هایت را ببند
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یک نفر که از همه قشنگیی های دنیا…
تنها تو را باور دارد.
باز هم نصفه شب و تاب و تبی تکراری
دلبرم! دخترِ مهتاب! تو هم بیداری؟
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بی خوابی تا غم نخوری امشب
مولانا
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
حافظ
دلم بهانه ی تو را دارد
تو می دانی بهانه چیست؟!
بهانه همان است که
شب ها
خواب از چشم من می دزدد…
من در این
بسترِ بی خوابیِ راز
نقشِ رویاییِ رخسارِ تو،
می جویم باز …
جیرجیرک ها یک کلمه بیشتر ندارند….
با همان یک کلمه هم بی شک
چیزی جز دوستت دارم نمی گویند؛
دیوانه که نیستند….
کدام حرف را می شود تا صبح بیدار ماند
و این همه تکرار کرد!!!
تمام ترسم از این است
که یک شب
بخواهی که به خوابم بیایی و من
همچنان به یادت
بیدار نشسته باشم
من در این
بسترِ بی خوابیِ راز
نقشِ رویاییِ رخسارِ تو،
می جویم باز …
باز شب آمد
نشستم
جام بی خوابی به دستم
مست مستم
دل به رویای تو بستم
چه کنم تقصیر من نیست
گر چنین عاشق پرستم
از عشق تو درجهان سمر خواهم شد
وز دست غمت زیر و زبر خواهم شد
وانگه زپس هزار شب بی خوابی
گریان گریان به خواب در خواهم شد
انوری
تا از تو دلبر ماندهام بی خواب و بی خور مانده ام
چون در غمت درمانده ام، درمانده را فریادرس
امیر خسرو دهلوی
امشب به جمال او پرورده شود دیده
ای چشم ز بی خوابی تا غم نخوری امشب
مولانا
در این صحرای بی خوابی مرا آرامشی باید
نگاهـم رو به آیینه که شاید قاصـدی آیددر این غوغای تـنهایی شکسـته صوت غم هایم
دوباره ساز می سازد، جنون از تار تنهایمکسی دوران خوابم نیست کنون بیدار بیدارم
طبیبی مدعی بودن چه سود آنگه که بیمارم