سرگرمی و تفریح

پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی قشنگ در مورد پنجره ها در سال ۱۴۰۳

خرید فالوور از سایت اینبو

در این مطلب از سایت سرگرمی روز
پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی قشنگ در مورد پنجره ها برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم لذت ببرید. در ادامه همراه ما باشید.

پیام و شعر درباره پنجره

شاخه میشوم برای نشستنت

پنجره میشوم برای آواز هایت

لانه میشوم برای آغوشت

تو فقط کمی

برای من باش


زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

یک زندگی کم است…

برای آنکه تمام شکل‌های دوستت دارم را

با تو در میان بگذارم…

می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز میکنی؛

آن درخت روبه‌ رو من باشم..

فصل تازه من باشم..

آفتاب من باشم..

استکان چای من باشم..

و هر پرنده ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد..

یک زندگی کم است؛

برای شاعری که می‌خواهد

در تمام جمله ها دوستت داشته باشد..


پیام و پیام های در مورد پنجره

هر صبح

لبخندم را آویزان می کنم

آنسوی پنجره,

گوشه ی یادت می نشینم

و یک فنجان اشک

سر می کشم…


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

گرمای کرسی

عطر گل‌های شمعدونی

کنارِ پنجره

و نوری که فضای اتاق را

رونق بخشیده

خود خود آرامشه ..


دیوار های اتاق،

خسته از پنجره های کاذب!


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

به ظهور دستی رهایی بخش

نشسته ام،

تا، به تلنگری بگشاید پنجره را

شاید؛ هوایی تازه کند

اتاق غمباد کرده ام!


شعر در مورد پنجره

عاشقم،

اهل همین کوچه‌ی بن‌بست کناری

که تو از پنجره‌اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا؟

کوچه کجا؟

پنجره‌ی باز کجا؟

من کجا؟

عشق کجا؟

فریدون مشیری


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

آی !

بازکن پنجره را

باز کن پنجره را

در بگشا

که بهاران آمد!

که شکفته گل سرخ

به گلستان آمد!

“حمید مصدق”


حالا من مانده ام

و پنجره ای خالی و فنجان قهوه ای که

از حرف های نگفته ، پشیمان است .


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

پنجره را باز کردم

بوی تو داشت می رقصید

حالا

هزارسالی می شود

از باد می پرسم

پس کی به خانه برمی گردیم!


خیال تو همچو

گل های پشت پنجره

حس و حال زندگی می‌دهد ..

“حسین عربی”


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

چای ات را بنوش

شعر بگو

رو به روی پنجره بایست

و به بارانی که نمی بارد

خیره شو..

زندگی همین لبخندهاست

که خودت باعث َش شده ای!


پنجره را باز کن

و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر

خوشبختانه باران، ارث پدر هیچ کس نیست


من درین ظلمت شب ماه تورا میجویم

بر لب پنجره ام یاد تو را میبویم


اونجایی که نیما یوشیج میگه

“برای خانه ای که تو نیستی در اضافیست پنجره اضافیست”

باید گفت برای جهانی که تو نیستی “من” اضافیست.


عاشقی گفت که من پنجره را می بندم

پشت این پنجره کمتر بنشین فرزندم

او نمی آید و این تجربه را دارم من…

پشت این پنجره من “هم” نفسی گم کردم


پیام در مورد پنجره و اشعار احساسی  قشنگ در مورد پنجره ها

از پنجره بیرونو دید بزنی،

وَ بگی ای کاش همه چی بهتر بود


من در عشق سرشار از باریدن،

بر پهنه شیشه این پنجره بودم

اما او تنها رد انگشت قلبی،

روی بخار آن شیشه بود!

“ارس آرامی”


همیشه‌ برد با اُونیه‌ که‌ قشنگ‌ترین‌ منظره‌ رو میبینه

حتی از پشت کثیف ترین پنجره…


دردم

درد بارانی ست که

هر چه عاشقانه می بارد

کسی پنجره ای را

برای در آغوش کشیدنش

باز نمی کند …


تُ آفتابی

هر صبح میتابی بر پنجره‌ی خیالم

و نور می پاشی

روی سایه‌ی تنهایی ام!

امروز را

عاشقانه بتاب رویای من

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا