پیام در مورد گل آفتابگردان و اشعار قشنگی کوتاه و بلند در مورد این گل قشنگ و زرد در سال ۱۴۰۳
در این مطلب از سایت سرگرمی روز
پیام در مورد گل آفتابگردان و اشعار قشنگی کوتاه و بلند در مورد این گل قشنگ و زرد برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم لذت ببرید. در ادامه همراه ما باشید.
اشعار قشنگ و پیام های در مورد گل آفتابگردان
«مکش انتظار دیگر، گل آفتابگردان!
که سپیده خورده خنجر، گل آفتابگردان!»
(خسرو احتشامی)
تو چراغ آفتابی، گل آفتابگردان!
نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان!
گل آفتاب ما را لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی؟ گل آفتابگردان!
نه گلی فقط، که نوری، نه که نور، بوی باران
تو صدای پای آبی، گل آفتابگردان!
نه گلی، نه آفتابی، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی! گل آفتابگردان!
تو بتاب و گل بیفشان،«سر آن ندارد امشب
که برآید آفتابی»، گل آفتابگردان!
نفست شکفته بادا و
ترانه ات شنیدم
گلِ آفتابگردان!
نگهت خجسته بادا و
شکفتن تو دیدم
گل آفتابگردان!
به سَحَر که خفته در باغ، صنوبر و ستاره
تو به آب ها سپاری همه صبر و خواب خود را
و رَصَد کنی ز هر سو، رهِ آفتاب خود را
نه بنفشه داند این راز، نه بید و رازیانه
دم همتی شگرف است تو را درین میانه
تو همه درین تکاپو
که حضورِ زندگی نیست
به غیر آرزوها
و به راهِ آرزوها
همه عمر
جست و جوها
من و بویه ی رهایی
و گَرَم به نوبت عمر
رهیدنی نباشد
تو و جست و جو
و گر چند، رسیدنی نباشد
چه دعات گویم ای گل!
تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی
شده اتحاد معشوق به عاشق از تو، رمزی
نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی!
ای آفتابگردان،
گلهای عاشقان
کاین سان تمام عمر،
به خورشید خیرهاید …
یک لحظه گوش خویش بدین حرف وا کنید؛
من در مدار خویش
هرگز قدم برون ننهم از طریق عشق …
حتی اگر شما
همه یک روز
خسته شوید و شیوه خود رها کنید …!
آفتابگردان زندگی خودتان باشید.
پیام قشنگ در مورد گل آفتابگردان
آفتابگردان پیر
حوصله ندارد
از وقتی دندان هایش را کشیده اند
سرش هم نمی چرخد
خورشید می رقصید در پشت ابر
و داس مامور بود و معذور
زمانی که گلهای رسیده ی آفتابگردان را گردن می زدند
گل آفتابگردان
شب ها در غیاب خورشید
شرمسار از انتخاب خویش
سر فرو می برد در گریبان خویش
آسمان بغض دارد
درخت می خندد
چمن در انتظار
آفتابگردان نگران
دست من اگر بود
زمین آبادی داشتیم
خانه ی کوچکی
باغچه ی مملو ریحانی
اطلسی های خوش رنگی
اتاقی با پرده های آبی گلدار
و تخت دو نفره ای کنار پنجره
رو به روی درخت سیب
کنار قیل و قال گنجشک های عزیز
و هر صبح ابری
گل آفتابگردان بیداری یکدیگر می شدیم
برایم دعا کن
چشمان تو گل آفتابگردانند!
به هرکجا که نگاه کنی،
خدا آنجاست!
نازنین!
زیر باران سرانگشتانت
بذر کوچک حروف
سطرهایی از گلهای آفتابگردانند
که میرقصند با آفتاب نگاهت …
شعر گل آفتابگردان
یک نفر مقابل گل آفتابگردان نشسته
و به آن خیره شده بود.
من هم سعی کردم
مانند او رفتار کنم حیرت انگیز بود.
احساس کردم
همه جهان در گل آفتابگردان خلاصه شده
این حس من بود، مدیتیشن آفتابگردان!
و نوعی حس اطمینان شگفت انگیز در من ایجاد شد
تو میتوانی همه جهان را در یک گل ببینی.
چشمانم
آفتابگردان تو شده اند
خورشید من !
از هر طرف که بتابی
نگاهم
با توست!
وقتی دهقان بذر آفتابگردان را میکارد،
مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان کاشف معدن صبح است
و با سیاهی نسبت ندارد.
– زن که باشی،
به عشقِ آفتابگردانها شک خواهی کرد
دیوانهها،
چه احمقانه
آفتاب را میان خودشانِ تقسیم می کنند…!
شب شد،
خورشید رفت؛
آفتابگردان عاشق،
به دنبال آفتاب آسمان را جست و جو میکرد
ناگهان ستارهای چشمک زد
آفتابگردان سرش را پایین انداخت
گلها خیانت نمیکنند …!
طوفانهایی سر چهارراهها ایستادهاند
و انتظار مرا میکشند و من به زورق نامت محتاجم
آفتاب را به سمت خانه تو کج کردهام
گل آفتابگردان وان گوگ!
حضور تو، چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم
قرص ماه حل شده در آسمان!
عجیب نیست به سمت تو مایلم هر دم
که نام دیگر من آفتابگردان است
خورشید
از پس ابرها
سبد خالی آفتابگردان را می نگرد
که در انتظار فردا
دل به رویای آفتاب سپرده است
گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد
و آدمی رو به خدا .
ما همه آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی،
دیگر آفتابگردان نیست.
دوستت دارم
چطور ثابت کنم که حضور تُ در جهان
مثل حضور آب و درختان است؟
تُ گل آفتابگردانی
نخلستان
وترانه ای که ازتاریکی دل به دریا زده!
وقتی کلمات ناتوانند
بگذارتُ راباسکوت بگویم..
بیا با هم حرف بزنیم،
مثل خورشید با گل آفتابگردان
تو بگویی و
من دورت بگردم!
هر صبح گل آفتابگردان
به خاطر پرتوهای نور خورشید گل می دهد
امروز صبح خواستم به تو یاد آوری کنم
که هر روز که بیدار می شوم
قلبم با عشق تو گل می دهد
و این تا ابد ادامه خواهد داشت