سرگرمی و تفریح

پیام های غمگین پاییزی با پیام های ناراحتی و تنهایی در فصل خزان و پاییز در سال ۱۴۰۳

خرید فالوور از سایت اینبو

در این مطلب از سایت سرگرمی روز
پیام های غمگین پاییزی با پیام های ناراحتی و تنهایی در فصل خزان و پاییز برای شما گردآوری کرده ایم. امیدواریم لذت ببرید. در ادامه همراه ما باشید.

پیام های و پیام غمگین پاییزی

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﻤﺮﺩ

ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ

ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ


خودتان را برای دیگران
آرام آرام ورق بزنید
چون اگر تمام شوید
سریع میروند سراغ دیگران!


پیام های غمگین پاییزی

برای دل كندن از ادمها

زمان نياز نیست …

فقط كمی

شهامت لازم است …


دلم شكست

بندش زدم

اما دیگه هیچوقت مثل اولش نشد . . .

سخت شد،

سرد شد !!

تنگ شد . . .


پیام ناراحتی پاییزی

هنوزهم پس ازاین همه سال
حرف توکه می شوددلم میلرزد
دستم چشمانم وصدایم درگلو
واشکی که ناخوداگاه به روی
گونه ام می لغزد
اسم توتکان میدهد تمام وجودم را


پیام های غمگین پاییزی

سال هاست منتظر آمدن

روزهای بهترم

ولی نمی دانم چرا هنوز هم

دیروزها بهترند …


به هیچکس

در این دنیا وابسته

نباش

حتی سایه ات

هنگام

تاریکی تورا ترک میکند …


این روزها انگار

تمام دختران سرزمین من

شبیه هم هستند !!

همه قشنگیند …

همه غمگینند …


پیام های غمگین پاییزی

آمدی با ساز دلم آهنگ قشنگی

عشق را نواختی و رفتی

با رفتنت این ساز دل هم به سوز نشست

حال مانده ام با سوز دلم چه کنم؟


پیام های و اشعار غمگین پاییزی

عشقِ  ممنوعه  من

حالِ  دلم  را  دیدی …

از  دلم  لحظه ای

از  ترسِ  سفر  پرسیدی

تا  کجا  من  بروم

یادِ  تو  یادم  برود

مگر  این  قصه ی

پُر  حادثه  را  نشنیدی


پیام های غمگین پاییزی

تهاجم عطر یادت
تیر میکِشد در سرم !
ناگزیر هر ثانیه
در پیچ و خم هزارتوی دیوانگی
دود میکنم منطق را پُک ب پُک …


بارها و بارها
دوست داشتنت را بغل گرفتم و دویدم !
کاشکی
آدم ها با دور شدن شان
دوست داشتن شان را هم می بردند …


التماست میکنم با عشق درگیرم نکن !!
من حریفش نیستم !
هم پنجه با شیرم نکن
تازگیها از تب تُند جنون برخاستم
باز با دیوانگهایت زمین گیرم نکن


دلش می خواست نباشد

چمدانش را بست

تمام شهر را با خود برد …


پیام های غمگین پاییزی

” ســـــرم “

را شاید در نبودنت گرم کنند

امـــــا

” دلـــــم ” را هرگــــــــز


درد عاشق را

دوایی بهتر از معشوق نیست

شربت بیماری فرهاد را شیرین کنید


باران که بزند ؛

یاد تو

از هزاران فرسنگ ها

در آبادی دل من، آشیانه می کند


منم آن شکسته سازی که

تو ام نمی نوازی

چه فغان کنم زدستی

که گسسته تار ما را


سنگینی تنهایی از نبودن دیگری نیست !

سنگینی تنهایی به‌خاطر جدایی از خود است

آن‌که دلت برایش تنگ شده، خودت هستی


هیچ گاه نمیفهمم چرا می گویند

آدمها باقلبهایشان عاشق می شوند

وقتی که من همیشه عشق را

درگلویم احساس می کنم


هیچ گاه نفهمیده ام

دوست داشتن چرا این همه

غم انگیز است


دوست داشتن کسی که
معنی دوست داشتنت را نمی فهمد
درست مثل توضیح دادن
قانون نسبیت برای
مادر بزرگت است
تو چانه میزنی و او بافتنی اش را می بافد


میگفت :
عشق يعنى، اختيار بدهى كه نابودت كند
اما اعتماد كنى كه اين كار را نمي كند…
من هم اعتماد کردم
چه می دانستم “دل او دل نیست”


یواشکی
دل تنگی هایم را
با کدام
قایق
روانه ی
ساحل دلت کنم
که بفهمــــــــی
دلتنگتــم …


هیچوقت دیر نیست !

فقط بعضی وقتها

دیگه ارزشش و نداره …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا